محل تبلیغات شما



به وفت چهاردهم بهمن دیشب اصلا حال خوبی نداشتم احساس رخوت درماندگی چنان وجودم را در برگرفته بود که احساس پوچی یک دم رهایم نمی کرد اشک همیشه مسیر خودش را پیدا می کند هر چقدر هم زل بزنی به یه تقطه که لبربز نشود اون بی رحم تر یا شاید مهربانتر از اون چیزی که فکر می کنی! میاد که سبک بشی پدرم همیشه میگفت هر وقت گریه می کنی چشمات یه درخشش خاصی میگیره یه آرامش گریه کردم گذاشتم اشک مثل یه سیل این سدو بشکنه سرازیر بشه می خواستم همه چیزو بشوره ببره! اما نبرد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها